شعر و دکلمه
شعر و دکلمه

شعر و دکلمه

دیشب که باریده بودی - بهمن صالحی


دیشب که باریده بودی

-یکریز وچالاک-

باران

 

بغض کدام ابر دلتنگ

بشکست غمناک،باران؟

در باغ سیمانی شهر

برج عطش گشت وارون

هول بیابان

فرو ریخت

از خاطر خاک،باران

هر آنچه آثار زشتی،هر جا غبار پلشتی

باری زدودی به آیین

ای پاکی

ای پاک

باران

مرغان چشمم گشودند،پر در فضای شب خیس

نیزاری از آب بودی

-بی خار وخاشاک-

باران

یا روح دریا که می تاخت

مستانه بر توسن باد

خورشید را چون شکاری

بسته به فتراک

باران

آن بانگ موهوم زاری

در گوش من آه آیا

از گریه های قرونی،بوده ست پژواک،باران؟

 

باران ،زهی بر تو،اما

 

-ای میر پاییزی من-

بس خاک ها ماند بی تو

در خواب کولاک

باران

 

بهمن صالحی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.